هرگز...
هرگز...
هرگز نخواستم که بگویم تو را چقدر..
عاشق شدم!چه وقت!چگونه!چرا!چقدر!
هرگـــــز نخواستم که بگویم نگاه تو ،
از ابتـــــــــــــدای ساده این ماجرا چقدر
من راشکست،ساخت،شکست و دوباره ساخت
من را چرا شکست،چرا ساخت یا چقدر!
هرگز نخواستم به تو عادت کنم ولی
عادت نبود،حســـــــی از آن ابتدا چقدر
مانند پیچکی کــــه بپیچد به روح من
ریشه دواند و سبز شد و ماند تا....چقدر
تقدیر را به نفع تو تغییر می دهند
اینجا فرشته ها که بدانی خدا چقدر
خوبست با تو،با همـــــــه بی وفاییت
قلبم گرفته است،نپرس از کجا،چقدر!
قلبم گرفته است سرم گیج می رود
هرگز نخواستم که بدانی تو را چقدر...
(نغمه مستشار نظامی)
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |